خوش است چاشنی سود در زیان دیدن


رخ بهار در آیینه خزان دیدن

چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت


شکسته رنگی گل را نمی توان دیدن

رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو


شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو

چشم حیا مدار ز خوبان، که آینه است


امروز دیده ای که نرفته است آب ازو

جرات نگر که در قدح موم کرده ایم


آن باده ای که هست بط می کباب ازو